آرتینآرتین، تا این لحظه: 14 سال و 22 روز سن داره

آرتین قشنگم شاهزاده ی زندگی ما

ببخشید که خیلییییی دیر اومدم

سلام آرتینم ببخشید دیر اومدم به وبلاگت سر بزنم آخه خیلی مشغله داشتم یا اینترنت نداشتم. ولی دوباره اومدم و اومدم که عکسهای قشنگت بذارم تو وبلاگت با عکسهای داداش نازت امیرعلی اینم یه عکس جدید از آرتین ...
29 بهمن 1392

چند تا عکس از لباس خواب آرتین خوشکلم

آرتین خوشکلم با لباس خوابش که  این لباس خوابشو خیلی دوست داره هر وقت میپوشتش خوشحال میشه و دور خودش میچرخه نینای نای میکنه اینجا هم پاشو کرده توی کفش بزرگترها (کفش عمو رضا) عاشق کفش بزرگتر از پای توچولوی خودشه الهی که من قربونت بشم عزیزم با این کارهای شیرینت . کفشهای همه هم میشناسی بهت میگم کفش کی پوشیدی میگی مووو یعنی عمو دیگه کم کم موقع خوابت بود سوار عروسکت شدی میگفتی تاب تاب   ...
16 مهر 1390

کارهای آرتین خوشکل و شیطون عمه

سلام عزیز عمه ببخشید که من نمیتونم زود به زود بیام که وبلاگت رو درست کنم و مطالب بنویسم امروز اومدم تا مطالب جدید و از کارهایی که میکنی بنویسم ولی هر وقت عکس داشتم عکساتو میارم میزارم  اول از همه اینو بگم که سه شنبه 12/مهر/1390 با مامان رویا و عمو رضا رفتین  واکسن 1سال و 6 ماهگی رو زدی و وزنت توی این 1سال و6ماه شده 9کیلوگرم و قدت 76 . واااااااااای الهی که عمه دیگه هیچ وقت تو رو با اون حال نبینه عزیزم خیلی درد داشتی که نمیتونستی راه بری و شدید تب کرده بودی و ناله میکردی و یه کوچولو بد اخلاق شدی ، قدمای آروم آروم برمیداشتی یه پاهات میلنگید. شب هم که حالت بد شد که حالت تهوع داشتی و مامان رو...
16 مهر 1390

فرهنگ لغت آرتین در یک سال و 4 ماهگیش

سلام عزیزم امروز میخوام کلمه هایی رو که یاد گرفتی رو برات بنویسم قبل از این که عمه و عمو یاد بگیری به همه میگفتی ماماییی (به معنی عمه،عمو،خاله) همه رو میشناختی ولی میخواستی صدا بزنی میگفتی مامایییی.. فقط تلفظشون تغییر میکرد به مامان رویا همون مامای میگی به مامان جون هم مامایی میگی به بابا میگی بابایی البته گاهی وقتا هم میگی مامایی به دایی هم میگی دایی و هر آقایی که میبینی نمیشناسی میگی دایی به آب میگی آب به هر چی که توی شیشه شیرت باشه میگی مم هر خوراکی هم که میخوای بخوری یا درخواست کنی میگی مم یه دو هفته ای هست که یاد گرفتی بگی عمو که اولش نمیگی به عمو رضا میگی موووو و بالاخره در تاریخ 11/مرداد/1390 عمه گفتن رو یاد گرفتی ...
13 مرداد 1390

آرتین نانازم و بابایی خوشکلش

سلام آرتین خوشکلم این عکسهادر مشهد مرقد امام رضا(ع) گرفته شده .  شهریور ماه سال 1389 که تو اون موقع پنج ماهگیت بود.   این عکسها رو هم مامان رویا از شما گرفته ای جانم قربونت بشم که تو چقدر نانازی و این بابایی داداش خوشکله منه که یه عالمه دوستش میدارم عمه داری اونجا دنبال چی میگردیییییی هان؟!! ...
4 مرداد 1390

اولین شیطونی آرتین توچولو به همراه عمه رضوانش

  این عکس خونه عمه صدف گرفتیم اون منم که نگه داشتمت،مامان رویا هم عکست گرفته.... تهرات خونه عمه صدف بودیم و اینجا پنج ماهگیت بودو عاشق این بودی که ببریمت توی بالکنشون چون پر از گل و گیاه بود و برات خیلی عجیب و جالب بود.....منم یه روز بردمت سمت توت فرنگیها و تو هم برگهاش رو محکم گرفته بودی منم گفتم عمه بکشش و تا اوردمت کنار برگه هم باهات اومد ....فوری اومدم داخل تا از این لحظه رو با دوربین شکار کنم.....از اینجا بود که ما متوجه شدیم پسلمون شیطونه.......  و این هم اولین مدرک بود...قربونت بشم من جیجله من.... و عمه جون هر کسی میبینتت میگه چه پسر نازی ولی  ماشاالله  شیطنت از چشماش میباره ...
3 مرداد 1390

آرتین خوشکلم سر سجاده عمه رضوان

سلام خوشکل عمه این عکس ها توی زمستون سال 1389 شکار کردم هر وقت من میرفتم نماز بخونم میومدی پیشم و سجاده من رو بهم میریختی. الان هم که یکسال و سه ماه و 26روز از عمر قشنگت میگذره تا صدای اذان رو میشنوی میای پیش من و میگی الله . قربونت بشم من با این حرکات شیرینت.هر روز دوست داشتنی تر از روز قبل میشی. این اولشه تازه اومدی نشستی رو سجاده آرتین کاری نمیکنه فعلا کتاب دعا دستشه و یه کمی سجاده رو بهم ریخته همین اینجا هم شروع کرده به تسبیح خوردن   من نمیدون این تسبیح چه مزه ای میده که اینجوری داری با ولع میخوریش جیجله من ...
3 مرداد 1390

تشکر از خدا از طرف عمه رضوان

به نام خدایی که در این نزدیکی ست میدونم شاید این تشکر کردن کافی نباشه در برار تمام نعمتهایی که خدای خوبم به من عطا کرده ولی من بیش از این توان و زبان ندارم که تشکر کنم... خدا از تو ممنونم  که اجازه دادی تا به این دنیای فانی بیام و تجربه های مختلفی کسب کنم که به من نعمت بزرگ سلامتی رو عطا کردی که بتونم کاری ریز و بزرگم رو خودم انجام بدم که من این لطف رو عطا کردی که بتونم اطرافیانم و خانواده ام رو دوست داشته باشم که من صبور بودن رو عطا کردی که بتونم  همه سختیها و همه بدیهای دیگران رو تحمل کنم که به من یاد دادی چطور با مشکلاتم روبرو بشم و ازشون بگذرم که به من فرصت دادی کارهای ...
3 مرداد 1390

شیطنته آرتین توچولو

ببین عمه با مجله من چیکار کردی !!!! چقدر هم ذوق میکردی با هر پاره کردن قهقه میزدی اولش آروم مجله رو کشیدی سمت خودت بعدش که خوب نگاش کردی یکی از برگهاش رو پاره کردی و نگام کردی ببینی من چی میگم منم فقط نگات کردم. بعدش خودت گفتی مامایییی(یعنی همون عمه) هیییییییی نچ نچ کردی و منم خندیدم گفتم هییییییییی نچ نچ انگار منتظر همین کلمه بودی شروع کردی خندیدن و جیغ کشیدن و پاره کردن. منم از خوشحالیه تو ذوق میکردم با هزار زحمت ازت عکس شکار میکردم وای که چه شبی بود.             قربون خندهات بشم من   حمله بسوی پاره کردن مجله عمه رضوان ای...
2 مرداد 1390