آرتینآرتین، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

آرتین قشنگم شاهزاده ی زندگی ما

تشکر از خدا از طرف عمه رضوان

به نام خدایی که در این نزدیکی ست میدونم شاید این تشکر کردن کافی نباشه در برار تمام نعمتهایی که خدای خوبم به من عطا کرده ولی من بیش از این توان و زبان ندارم که تشکر کنم... خدا از تو ممنونم  که اجازه دادی تا به این دنیای فانی بیام و تجربه های مختلفی کسب کنم که به من نعمت بزرگ سلامتی رو عطا کردی که بتونم کاری ریز و بزرگم رو خودم انجام بدم که من این لطف رو عطا کردی که بتونم اطرافیانم و خانواده ام رو دوست داشته باشم که من صبور بودن رو عطا کردی که بتونم  همه سختیها و همه بدیهای دیگران رو تحمل کنم که به من یاد دادی چطور با مشکلاتم روبرو بشم و ازشون بگذرم که به من فرصت دادی کارهای ...
3 مرداد 1390

شیطنته آرتین توچولو

ببین عمه با مجله من چیکار کردی !!!! چقدر هم ذوق میکردی با هر پاره کردن قهقه میزدی اولش آروم مجله رو کشیدی سمت خودت بعدش که خوب نگاش کردی یکی از برگهاش رو پاره کردی و نگام کردی ببینی من چی میگم منم فقط نگات کردم. بعدش خودت گفتی مامایییی(یعنی همون عمه) هیییییییی نچ نچ کردی و منم خندیدم گفتم هییییییییی نچ نچ انگار منتظر همین کلمه بودی شروع کردی خندیدن و جیغ کشیدن و پاره کردن. منم از خوشحالیه تو ذوق میکردم با هزار زحمت ازت عکس شکار میکردم وای که چه شبی بود.             قربون خندهات بشم من   حمله بسوی پاره کردن مجله عمه رضوان ای...
2 مرداد 1390

اولین تجربه های آرتین توچولوی من

  تاب تاب بازی.... اولین باری که سوار تاب شدی اینجا بود .... تهران.پونک.مرکز خرید بوستان.نزدیک خونه عمه صدف.من و مامان رویا با تمام سرعتمون این عکس رو شکار کردیم که یه موقع نیفتی پایین آخه هنوز نمیتونستی قشنگ بشینی..اونجا خیلی ذوق میکردی چون پر از نی نی بود...مرداد1389 واااااای این پسله هوله ما رو ببین عمه قربونت بشم من این بستنی همش ماله خودته آرومتر بخورش. اولین باری که بستنی خوردی...مشهد بودیم داشتیم از زیارت برمیگشتیم تو ماشین بابااحمد بودیم. شهریور 1389 اینجا اولین باری که داری بیسکویت با شیر میخوری. مامان رویا برات درست کرده داره بهت میده   عمه  میخوام ...
29 تير 1390

نی نی شگفت انگیز

اینم از نی نی شگفت انگیز ما یه تشکر ویژه به مامی نسیم (مامان ملودی نازنین) به خاطر یادآوری برای شرکت توی مسابقه    نی نی های شگفت انگیز..ممنون مامی نسیم لطف کردی.....اینم از طرف آرتین ...
27 تير 1390

آرتین کچل شده

  ای جان این دیگه شده خود خود تربچه عمه........این کار دست مامان رویاست..... صبح مو داشتی ولی شب یهو موهات غیبشون زد....اگه بدونی مامانی چطور موهات کچل کرد؟؟!!! اینجا انگار اونقدر تعجب کردی و هی میگی عمه توروخدا عکس نگیر زشتم!! ولی به نظر من اینجا هم خوشکل شدیاااااااااااااا....آخه تو هر جوری باشی برای عمه خوشکل و نانازی. در ضمن موقعی که کچل بودی من این شعر رو همیشه برات میخوندم: کچل کچل کلاچه روغن کله پاچه کچل رفته به اردو برای مغز گردو گردو گیرش نیومد  سر کچلش خون اومد ...
25 تير 1390

ثبت وبلاگ آرتین نانازم

سلام به خوشکله عمه رضوان و عشق زندگی مامان رویا و بابا احمد .....البته خوشکلم با اومدنت توی خونه کلی صفا و عشق اوردی برای تمام خانواده ........مامان جون(صغری) که خیلی عشقت رو میخوره من که دیوونتم .....نمیدونی وقتی که خبر اینکه توی دل مادرت جوونه کردی چقدر خوشحالمون کرد ....تیر ماه سال 1388 بود.......و الان تا اون موقع دو سال میگذره و 2 ساله که ما از وجود تو خیلی خوشحالیم....الان این وبلاگ رو ساختم تا بدونی که چقدر برامون با ارزشی و دوست داریم و همیشه به یادت هستیم...و میخوام که همه از این موضوع با خبر بشن. ........مممممممممممممممممممممااااااااچچچچچچچچچچچچچچچ ...
23 تير 1390